مثل کوهی که دلش غصهی دنیا دارد
دل ما حجمِ سکوتش غم و معنا دارد
لب ما بسته ز بیداد زمان اما باز
مُهر خاموشیاش از حرف کمی جا دارد
میتوان دید و شنید و سخنی شِکوه نکرد
قلب ما لیک خودش دیده ی بینا دارد
اشک از دیده روان میشود از اینهمه غم
مثل رودی که دلش میل به دریا دارد
درد در سینهی ما بس که فراوان شده است
چاره اش سنگ صبور است که پروا دارد
نگرانیم بمیریم و نبینیم سرانجام خوشی
این عجب نیست که دل غصهی فردا دارد
گرچه دنیا نشود لحظه ای از غم خالی
باز هم ديده ی ما میل تماشا دارد
✍به قلم زیبای شاعر*نگار حسینی*
برچسب : نویسنده : shab-miayedo بازدید : 12